دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

یه مفهوم







هر شب یه جایی هست که زمان متوقف ،

من متوقف مبشم ،

تو متوقف میشی ،

همه چیز . ..

شناور میشم تو یه چیز دلگیر ،

شاید یه حس ،

یا یه مفهوم ،

برای ده دقیقه ،

گاهی کمتر یا بیشتر . ..






وارث - ستار






آهنگ قسمت نظرات 

وارث - ستار







مَردُمَم ؟







تو ایران تمام مدت از دست این ملت حرصم می گرفت ،

از رفتارشون ، عقایدشون ، شیوۀ برخوردشون با هر چیزی . ..

اما اینجا ،

از این فاصله که نگاهشون می کنم ،

ملت مظلومی رو می بینم که هرگز از زیر بار ظلم و فشار قد راست نکرده ،

ملتی که انقدر بازی داده شده که مدتهاس نقش خودش رو تو این بازی از یاد برده . ..


برای مَردُمَم اندوه گینم …






شکل چدید







متوجه شدم الان که تنها زندگی می کنم هیچ چیزی گم نمیشه ،

شاید یادم بره چیزی رو کجا گذاشتم اما گم نمیشه . ..

حتی وقتی یه برگۀ کاغذ از دستم میفته زمین ،

تا وقتی که خودم نرم و ورش دارم همونجا میمونه . ..

این یعنی وقتی چیزی رو پیدا نمی کنیم و بر چسب گم شده رو بهش میزنیم ،

داریم بی اعتمادیمونو به دیگران به نمایش میذاریم ؟


نمی دونم این خوبه یا بد !

هر چی هست حسِ جدیدیه ،

تجربۀ شکل چدیدیه از بودن در تنهایی ...






آره ، حقیقته ، تلخه ، اما فقط اخبار همینه ؟







اخبار دنیا شده اینکه هر روز یه عده به دلیلی کشته میشن ( سانحه ، بمب گذاری ، جنگ ... ) ،

یه عده سیاستمدار هم یا هم پیمان میشن یا پیمان میشکنن ،

ملتها هم گوشت قربونین و یا توی زندان هستن یا منتظر اعدام ...


هر روز ،

اخبار همینه ،

نیست ؟


اما واقعاً اخبار همینه ؟

دنیا با همۀ بزرگیش و زیباییش یادمون رفته ؟

یا دیگه زیبا و بزرگ نیست ؟






فکر نکنم . . .







این عجیبه که دلم برای هیچکس و هیچ چیز تو ایران تنگ نمیشه ؟

باید از خودم نگران بشم ؟

همه چیز ، همۀ لحظات و روزها مث موقعیه که آدم از یه خواب طولانی بیدار میشه و حس میکنه واسه همه کاری انرژی داره . ..

طفلک مردممون چی میکشـــــــــــــــــــــــــــــــــــن . . .






اینجا هند ، من دانشجو . . .






اینجا هند ، من تنها ...

اینجا هند ، من غریب . . .

اینجا هند ، من شاد  .  .  .

اینجا هند ، من آزاد   .   .   .







رضا کرم رضایی






رضا کرم رضایی هم به خاطره ها پیوست ...

   

 


شرمنده که همیشه خبر خاطره ها رو متوجه میشم . خیلی سخته که وقتی یه بچه به دنیا میاد ، آدم بفهمه که یه هنرمند و شخصیت بزرگ به دنیا اومده یا نه .. .







تقریباً 2 ماهِ دیگه






تقریباً 2 ماه دیگه , 3 سالِ تمام میشه که به شکلی تمام عیار تنهام ،

راستش هنوز به هیچکدوم از ویژگیهای این شرایط عادت نکردم ،

همچنان دلم میخواد که کسی باشه که

باهاش راه برم ، حسش کنم ، بریم گردش ، پارک ، سینما ،

حتی عشق بازی کنیم . ..

هنوز و همچنان همۀ اینا رو دلم میخواد ، اما ،

اما الان به همینکه فقط یه نفر باشه ، راضیم .. .


من هنوز زنده ام ،

اما به دلیل اصلیِ بالا و چند دلیل فرعی ( اما نسبتاً مهمِ دیگه ) زندگی نمیکنم ،

فقط زنده ام ...