یه روزی ، یه جایی خوندم ;
آدم وقتی دلش می ریزه ،
تازه می فهمه دلش چه عمقی داشته .
دلم برای ریختن ،
دلم برای تجربه دوباره ، حس ریختن ،
برای "ما" شدن ،
برای همه تلخ و شیرین های پس "ما" شدن ،
بی قراری می کنه ، بهانه می گیره ...
چی بهش بگم ؟
نگرانشم .
شما اگه معشوق وفاداری دیدین ،
بهش بگین دلی اینجا داره برای دیدنش ،
برای بوییدن و بودن باهاش پرپر میزنه . . .
معجزه خاموش
اجرا : داریوش
شعر : ایرج جنتی عطایی
آهنگ : بابک سعیدی
تنظیم : بابگ سعیدی
از آلبوم معجزه خاموش
طعم خیس اندوه و اتفاق افتاده
یه آه خداحافظ ، یه فاجعه ساده
خالی شدم از رویا ،
حسی منو از من برد
یه سایه شبیه من پشت پنجره پژمرد
ای معجزه خاموش ! یه حادثه روشن شو !
یه لحظه ،
فقط یه آه ،
همجنس شکفتن شو
از روزن این کنج خاکستری پرپر
مشغول تماشای ویرون شدن من شو !
برگرد به برگشتن ،
از فاصله دورم کن
یه خاطره با من باش ، یه گریه مرورم کن !
از گرگر بی رحم این تجربه منسوز
پرواز رهایی باش به ضیافت دیروز
به کوچه که پیوستی ،
شهر از تو لبالب شد
لحظه ، آخر لحظه ،
شب عاقبت شب شد
آغوش جهان رو به دلشوره شتابان بود
راهی شدنت حرف نقطه چین پایان بود ...
از اونجاش که Bold کردم خیلی لذت می برم .
اما چه فایده !!!
نیستی لعنتی ، نیستی . . .
یادته وقتی برات " . " شدم ؟
ای بابا ! همون موقعی رو میگم که گفتم :
تو اندازه همه متون خواندنی تاریخ برام جاذبه داری .
-
اول فکر کردم دیگه نمیبینی منو ،
اما معلوم شد بعد از اون " . " رفتی سر خط .. .
دیدی بعضی شبا داغونی ؟
خراب ،
ویرون ،
گم ،
خسته ؟
آره ، امشب از همون شباس ...
خوب میشم ، مگه نه ؟
آره ، خوب میشم .
این اولین شب ویرونی نیست .. .
آخ که بازم،
بازم تو نیستی . . .
تنهایی خیلی بده ، خیلی بد .. .
می ترسم ،
از همه چیزهایی که تو نمی دونی چی اند می ترسم . ..
چنان چسبیده بهم که انگار باهام به دنیا اومده ،
تنهایی رو میگم ...
smsهایی که میزنم ، باد میبره ..
باد میبره به جایی که هیچکس نیست ...
نکنه وجود ندارم !
نکنه خودمم با یه sms رفته ام ..
ایراد از آینه یود که توش نبودم . . .